مصرف زدگی: خواب پریشان
شیوه های بازاریابی پیچیده ای که عادت مصرف زدگی را می فروشند، خواب های ما را پریشان کرده اند. این خواب ها ما
را گیج و منگ می کنند و رؤیاهای واقعی و فطری ما را درباره پیوند داشتن
با دیگران، احساس رضایت، اجتماع و معنویت، از ما پنهان می دارند.مصرف زدگی به عمل
مصرف کردن گفته می شود. مصرف یعنی از بین بردن یا صرف کردن از طریق به کار بردن و
هزینه کردن بیهوده. مصرف کننده کسی یا چیزی است که عمل مصرف کردن را انجام می دهد.
مصرف زدگی یک الگوی رفتاری است که به نابودی محیط زیست فیزیکی، سلامت مالی شخصی
ما، خیر مشترک انسان ها و روابط و نهادهای انسانی دامن می زند. مصرف زدگی دارای
هزینه های زیست محیطی، اقتصادی و اجتماعی است.
«بر روی زمین به اندازه نیاز
همگان منابع وجود دارد، ولی نه به اندازه آز و طمع همگان.» / مهاتما گاندی
زمانی که ما در روند مصرف زدگی درگیر می شویم، در خرید همیشگی کالاها و خدمات جدید
درگیر شده ایم، در حالی که هیچ توجهی نداریم ـ یا توجه اندکی داریم ـ که آیا به
این کالاها و خدمات نیاز داریم یا نه و قابلیت دوام آنها، مبدأ تولید یا پیامدهای
زیست محیطی تولید و مصرف آنها چیست. مصرف زدگی سوخت لازم را برای نابودی اقتصاد
مولد فراهم می آورد و این کار را از طریق حمایت و تشویق فروش کالاها یا خدمات، بی
آنکه کیفیت، مبدأ، آسیب های زیست محیطی یا سنت های تولیدی آنها از طرف خریدار مورد
بررسی قرار گیرد، انجام می دهد.
مصرف زدگی
مصرف زدگی: خواب پریشان
شیوه های بازاریابی پیچیده ای که عادت مصرف زدگی را می فروشند، خواب های ما را پریشان کرده اند. این خواب ها ما را گیج و منگ می کنند و رؤیاهای واقعی و فطری ما را درباره پیوند داشتن با دیگران، احساس رضایت، اجتماع و معنویت، از ما پنهان می دارند.مصرف زدگی به عمل مصرف کردن گفته می شود. مصرف یعنی از بین بردن یا صرف کردن از طریق به کار بردن و هزینه کردن بیهوده. مصرف کننده کسی یا چیزی است که عمل مصرف کردن را انجام می دهد. مصرف زدگی یک الگوی رفتاری است که به نابودی محیط زیست فیزیکی، سلامت مالی شخصی ما، خیر مشترک انسان ها و روابط و نهادهای انسانی دامن می زند. مصرف زدگی دارای هزینه های زیست محیطی، اقتصادی و اجتماعی است.
«بر روی زمین به اندازه نیاز همگان منابع وجود
دارد، ولی نه به اندازه آز و طمع همگان.» / مهاتما گاندی
زمانی که ما در روند مصرف زدگی درگیر می شویم، در خرید همیشگی کالاها و خدمات جدید
درگیر شده ایم، در حالی که هیچ توجهی نداریم ـ یا توجه اندکی داریم ـ که آیا به
این کالاها و خدمات نیاز داریم یا نه و قابلیت دوام آنها، مبدأ تولید یا پیامدهای
زیست محیطی تولید و مصرف آنها چیست. مصرف زدگی سوخت لازم را برای نابودی اقتصاد
مولد فراهم می آورد و این کار را از طریق حمایت و تشویق فروش کالاها یا خدمات، بی
آنکه کیفیت، مبدأ، آسیب های زیست محیطی یا سنت های تولیدی آنها از طرف خریدار مورد
بررسی قرار گیرد، انجام می دهد.
مصرف زدگی منتج از دستکاری است. ما مورد دستکاری واقع شده ایم، اما این دستکاری را
انکار می کنیم و می اندیشیم که به راستی به کالاها و خدماتی که می خریم، نیاز
داریم. احتمالاً همه ما نسبت به دستکاری فاحش در تمایلات کودکانمان توسط شرکت های
بازاریابی و تبلیغاتی آگاهیم، اما احساس می کنیم که ما «بالغ تر» از آن هستیم که
به این طرق تحت تأثیر یا مورد دستکاری واقع شویم. اما به واقع، مصرف کنندگان، آلت
دست صنعت بازاریابی هستند
مصرف زدگی وقت گران بهای ما را از ما می رباید. ما برای خرید چیزهایی که معمولاً
هر چه پیشتر می رویم زمان کمتر و کمتری برای بهره مندی از آنها در اختیار داریم،
زمان را با پول مبادله می کنیم. در مدت زمان کوتاهی که برای آسایش و آرامش برایمان
باقی می ماند، این زمان را در مقابل تلویزیون صرف می کنیم تا در آن برنامه های پیش
پا افتاده و وقت پر کنی را تماشا کنیم که تهیه کنندگان آنها را در بین آگهی های
تجاری که هر روز چشم گیرتر می شوند، تعبیه می کنند؛ آگهی هایی که هدف از تهیه
آنها، ایجاد میل و هوس بیشتر در مخاطب، به داشتن چیزهای بیشتر است؛ چیزهایی که ما
مجبوریم برای خرید آنها ساعات بیشتری را کار کنیم. مصرف زدگی با سرقت وقت ما از
ما، تأثیری زیانبار بر زندگی خانوادگی ما می گذارد.
تلویزیون نه برای سرگرم کردن ما که برای فروش کالا ها به ماست که وجود آمده است .
شغل کسانی که در تلویزیون کار می کنند، جلب توجه مردم است و تداوم این جلب توجه،
تا جایی که بتوانند کالایی را تبلیغ کنند.
روزگاری، تبلیغاتچی ها کودکان را به عنوان یک گروه جمعیتی نادیده می گرفتند اما
امروزه کودکان و نوجوانان به بازار زده ترین نسل در تاریخ بشر تبدیل شده اند؛ چرا
که آنها قدرت خرج کردن دارند؛ درآمدهای قابل خرج آنها بسیار هنگفت است. آنها در
بزرگسالی در زمره مصرف کنندگان درخواهند آمد؛ هزینه هایی که صرف برنامه ریزی ذهن و
نگرش آنها می شود، بعدها جواب خواهد داد.آنها بر تصمیمات والدین خود برای خرید
کالاها تأثیر می گذارند، چرا که برای واداشتن یا ترغیب والدینشان به خرید کالاها و
خدماتی خاص، شگردهای بسیاری دارند. کودکان در ازای هر پنج ساعت تماشای برنامه های
تلویزیون های تجاری، یک ساعت آگهی تجاری تماشا می کنند. ما کودکانمان را به دست
شرکت های تبلیغاتی سپرده ایم تا آنها را متقاعد کنند که گرسنه، خسته، زشت و
نامحبوب هستند و باید برای تغییر دادن این وضع پول خرج کنند.
اکثر والدین در برابر تقاضاهای کودکانشان برای مصرف کالاها و خدمات، به زانو درمی
آیند و تسلیم می شوند؛ چرا که آنها تمایل دارند خانواده ای با حجم کوچک تر و
درآمدهای دو برابر داشته باشند و به تعویق انداختن تولد فرزندان بیشتر به زمانی در
آینده، برای آنها به این معناست که تا آن زمان از درآمدهای قابل خرج کردن بیشتری
بهره مند خواهند بود.
مارک گرایی مفهومی است که از اواسط دهه 1980 مطرح شد. نتیجه این امر این بود که
شرکت ها تمرکز خود را از تولید محصولات بردارند و متوجه ایجاد یک تصویر از نام
تجاری شرکت خود در ذهن مردم کنند. این شرکت ها با انتقال عملیات های تولیدی خود به
کشورهایی برخوردار از نیروی کار و سایر هزینه های تولیدی ارزان تر، پول لازم برای
ارسال پیام هایی قدرتمند از نام تجاری خود را آزاد کردند. مارک گرایی به شکل گیری
برخی از قدرتمندترین و ثروتمندترین شرکت های چند ملیتی در تمام زمان ها منجر شده
است.
هدف شرکت های تبلیغاتی، نشاندن بذر شناسایی نشان تجاری در دل تک تک کودکان است،
چرا که این کار موفقیت های بسیاری را در پی دارد. این بذرها رشد خواهند کرد و
ترجیحات، نگرش ها و تصمیمات خرید کودکان را در تمام عمرشان شکل خواهند داد. نشان داده
شده است که کودکان خردسال از شش ماهگی می توانند تصاویر ذهنی آرم ها و نشان های
تجاری شرکت ها را در ذهن خود بازسازی کنند.
- ۹۳/۱۰/۲۳