لطفا پس از بازدید نظر بگزارید
کپی هر مطلب هزینه داره و هزینش هم ذکر یک صلوات است
کپی یا دانلود هر یک از مطالب وبلاگ بدون ذکر منبع حرام است.
منبع:shahidi84.blog.ir
- ۰ نظر
- ۲۲ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۴۶
لطفا پس از بازدید نظر بگزارید
کپی هر مطلب هزینه داره و هزینش هم ذکر یک صلوات است
کپی یا دانلود هر یک از مطالب وبلاگ بدون ذکر منبع حرام است.
منبع:shahidi84.blog.ir
تولد و کودکی پیامبر
بیش از هزار و چهار صد سال پیش در روز 17 ربیع الاول ( برابر 25آوریل 570 میلادی ) کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر یثرب ( مدینه ) چشم از جهان فروبست و به دیدار کودکش ( محمد ) نایل نشد. زن عبد الله ، مادر " محمد " آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود. برابر رسم خانواده های بزرگ مکه " آمنه " پسر عزیزش ، محمد را به دایه ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و پاک و دور از آلودگیهای شهر پرورش یابد . " حلیمه " زن پاک سرشت مهربان به این کودک نازنین که قدمش در آن قبیله مایه خیر و برکت و افزونی شده بود ، دلبستگی زیادی پیدا کرده بود و لحظه ای از پرستاری او غفلت نمی کرد. کسی نمی دانست این کودک یتیم که دایه های دیگر از گرفتنش پرهیز داشتند ، روزی و روزگاری پیامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پایان روزگار با عظمت و بزرگی بر زبان میلیونها نفر مسلمان جهان و بر مأذنه ها با صدای بلند برده خواهد شد ، و مایه افتخار جهان و جهانیان خواهد بود . " حلیمه " بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمد را که به سن پنج سالگی رسیده بود به مکه باز گردانید . دو سال بعد که " آمنه " برای دیدار پدر و مادر و آرامگاه شوهرش عبد الله به مدینه رفت ، فرزند دلبندش را نیز همراه برد . پس از یک ماه ، آمنه با کودکش به مکه برگشت ، اما دربین راه ، در محلی بنام " ابواء " جان به جان آفرین تسلیم کرد ، و محمد در سن شش سالگی از پدر و مادر هر دو یتیم شد و رنج یتیمی در روح و جان لطیفش دو چندان اثر کرد . سپس زنی به نام ام ایمن این کودک یتیم ، این نوگل پژمرده باغ زندگی را همراه خود به مکه برد . این خواست خدا بود که این کودک در آغاز زندگی از پدر و مادر جدا شود ، تا رنجهای تلخ و جانکاه زندگی را در سرآغاز زندگانی بچشد و در بوته آزمایش قرار گیرد ، تا در آینده ، رنجهای انسانیت را به واقع لمس کند و حال محرومان را نیک دریابد . از آن زمان در دامان پدر بزرگش " عبد المطلب " پرورش یافت . " عبد المطلب " نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود که آثار بزرگی در پیشانی تابناکش ظاهر بود ، مهربانی عمیقی نشان می داد . دو سال بعد بر اثر درگذشت عبد المطلب ، " محمد " از سرپرستی پدر بزرگ نیز محروم شد . نگرانی " عبد المطلب " در واپسین دم زندگی بخاطر فرزند زاده عزیزش محمد بود . به ناچار " محمد " در سن هشت سالگی به خانه عموی خویش ( ابو طالب ) رفت و تحت سرپرستی عمش قرار گرفت . " ابوطالب " پدر " علی " بود . ابو طالب تا آخرین لحظه های عمرش ، یعنی تا چهل و چند سال با نهایت لطف و مهربانی ، از برادرزاده عزیزش پرستاری و حمایت کرد . حتی در سخت ترین و ناگوارترین پیشامدها که همه اشراف قریش و گردنکشان سیه دل ، برای نابودی " محمد " دست در دست یکدیگر نهاده بودند ، جان خود را برای حمایت برادر زاده اش سپر بلا کرد و از هیچ چیز نهراسید و ملامت ملامتگران را ناشنیده گرفت .
نوجوانی و جوانی پیامبر
آرامش و وقار و سیمای متفکر " محمد " از زمان نوجوانی در بین همسن و سالهایش کاملا مشخص بود . به قدری ابو طالب او را دوست داشت که همیشه می خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رویش کشد و نگذارد درد یتیمی او را آزار دهد . در سن 12سالگی بود که عمویش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتی - که آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد . درهمین سفر در محلی به نام " بصری " که از نواحی شام ( سوریه فعلی ) بود ، ابو طالب به " راهبی " مسیحی که نام وی " بحیرا " بود برخورد کرد . بحیرا هنگام ملاقات محمد - کودک ده یا دوازده ساله - از روی نشانه هایی که در کتابهای مقدس خوانده بود ، با اطمینان دریافت که این کودک همان پیغمبر آخر الزمان است . باز هم برای اطمینان بیشتر او را به لات و عزی - که نام دو بت از بتهای اهل مکه بود - سوگند داد که در آنچه از وی می پرسد جز راست و درست بر زبانش نیاید . محمد با اضطراب و ناراحتی گفت ، من این دو بت را که نام بردی دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده ! بحیرا یقین کرد که این کودک همان پیامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسی و چیزی عقیده ندارد . بحیرا به ابو طالب سفارش زیاد کرد تا او را از شر دشمنان بویژه یهودیان نگاهبانی کند ، زیرا او در آینده مأموریت بزرگی به عهده خواهد گرفت . محمد دوران نوجوانی و جوانی را گذراند . در این دوران که برای افراد عادی ، سن ستیزه جویی و آلودگی به شهوت و هوسهای زودگذر است ، برای محمد جوان ، سنی بود همراه با پاکی ، راستی و درستی ، تفکر و وقار و شرافتمندی و جلال . در راستی و درستی و امانت بی مانند بود . صدق لهجه ، راستی کردار ، ملایمت و صبر و حوصله در تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود . از آلودگیهای محیط آلوده مکه بر کنار ، دامنش از ناپاکی بت پرستی پاک و پاکیزه بود بحدی که موجب شگفتی همگان شده بود ، آن اندازه مورد اعتماد بود که به " محمد امین " مشهور گردید . " امین " یعنی درست کار و امانتدار . در چهره محمد از همان آغاز نوجوانی و جوانی آثار وقار و قدرت و شجاعت و نیرومندی آشکار بود . در سن پانزده سالگی در یکی از جنگهای قریش با طایفه " هوازن " شرکت داشت و تیرها را از عموهایش بر طرف می کرد . از این جا می توان به قدرت روحی و جسمی محمد پی برد . این دلاوری بعدها در جنگهای اسلام با درخشندگی هر چه ببیشتر آشکار می شود ، چنانکه علی ( ع ) که خود از شجاعان روزگار بود درباره محمد ( ص ) گفت : " هر موقع کار در جبهه جنگ بر ما دشوار می شد ، به رسول خدا پناه می بردیم و کسی از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود " با این حال از جنگ و جدالهای بیهوده و کودکانه پرهیز می کرد . عربستان در آن روزگار مرکز بت پرستی بود . افراد یا قبیله ها بتهایی از چوب و سنگ یا خرما می ساختند و آنها را می پرستیدند . محیط زندگی محمد به فحشا و کارهای زشت و می خواری و جنگ و ستیز آلوده بود ، با این همه آلودگی محیط ، محمد هرگز به هیچ گناه و ناپاکی آلوده نشد و دامنش از بت و بت پرستی همچنان پاک ماند . روزی ابو طالب به عباس که جوانترین عموهایش بود گفت : " هیچ وقت نشنیده ام محمد ( ص ) دروغی بگوید و هرگز ندیده ام که با بچه ها در کوچه بازی کند " . از شگفتیهای جهان بشریت است که با آنهمه بی عفتی و بودن زنان و مردان آلوده در آن دیار که حتی به کارهای زشت خود افتخار می کردند و زنان بدکار بر بالای بام خانه خود بیرق نصب می نمودند ، محمد ( ص ) آنچنان پاک و پاکیزه زیست که هیچکس - حتی دشمنان - نتوانستند کوچکترین خرده ای بر او بگیرند . کیست که سیره و رفتار او را از کودکی تا جوانی و از جوانی تا پیری بخواند و در برابر عظمت و پاکی روحی و جسمی او سر تعظیم فرود نیاورد ؟ !
یادی از پیمان جوانمردان یا ( حلف الفضول )
در گذشته بین برخی از قبیله ها پیمانی به نام " حلف الفضول " بود که پایه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بیچارگان بود و پایه گذاران آن کسانی بودند که اسمشان " فضل " یا از ریشه " فضل " بود . پیمانی که بعدا عده ای از قریش بستند هدفی جز این نداشت . یکی از ویژگیهای این پیمان ، دفاع از مکه و مردم مکه بود در برابر دشمنان خارجی . اما اگر کسی غیر از مردم مکه و هم پیمانهای آنها در آن شهر زندگی می کرد و ظلمی بر او وارد می شد ، کسی به دادش نمی رسید . اتفاقا روزی مردی از قبیله بنی اسد به مکه آمد تا اجناس خود را بفروشد . مردی از طایفه بن سهم کالای او را خرید ولی قیمتش را به او نپرداخت . آن مرد مظلوم از قریش کمک خواست ، کسی به دادش نرسید . ناچار بر کوه ابو قبیس که در کنار خانه کعبه است ، بالا رفت و اشعاری درباره سرگذشت خود خواند و قریش را به یاری طلبید . دادخواهی او عده ای از جوانان قریش را تحت تأثیر قرار داد . ناچار در خانه عبد الله پسر جدعان جمع شدند تا فکری به حال آن مرد کنند . در همان خانه که حضرت محمد ( ص ) هم بود پیمان بستند که نگذارند به هیچکس ستمی شود ، قیمت کالای آن مرد را گرفتند و به او برگرداندند. بعدها پیامبر اکرم ( ص ) از این پیمان ، به نیکی یاد می کرد . از جمله فرمود : " در خانه عبد الله جدعان شاهد پیمانی شدم که اگر حالا هم - پس از بعثت به پیامبری - مرا به آن پیمان دعوت کنند قبول می کنم . یعنی حالا نیز به عهد و پیمان خود وفادارم " . محمد ( ص ) در سن بیست سالگی به این پیمان پیوست ، اما پیش از آن - همچنان که بعد از آن نیز - به اشخاص فقیر و بینوا و کودکان یتیم و زنانی که شوهرانشان را در جنگها از دست داده بودند ، محبت بسیار می کرد و هر چه می توانست از کمک نسبت به محرومان خودداری نمی نمود . پیوستن وی نیز به این پیمان چیزی جز علاقه به دستگیری بینوایان و رفع ستم از مظلومان نبود .
خصوصیات اخلاقی پیامبر اکرم
با جستجو در زندگی بزرگان و دقت و تأمل در حالات روحی آنها میتوان به کمالات و خصال برجسته آنها پی برده و آنها را بیشتر شناخت. از این بالاتر با نگاهی به مراحل مختلف زندگی پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر این که با خصوصیات اخلاقی ایشان آشنا میشویم؛ از ایشان به عنوان یک نمونه برتر و یک انسان کامل سرمشق و الگو میگیریم.
خلاصه زندگی چهل ساله پیش از بعثت ایشان را عفت و پاکدامنی، امانت و صداقت، راستی و درستی، احسان و نیکی به بینوایان و زیردستان، تنفر از پلیدیهای اخلاقی حاکم بر روزگار و بتان و بتپرستان تشکیل میدهد.
اخلاق پسندیده و رفتار جوانمردانه و نیکویی که در پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده میشد و همگان را به ستایش و احترام وامیداشت، سبب گردید تا خداوند در قرآن ایشان را ستایش کرده و ایشان را صاحب خلق عظیم بداند.
حادثه مهم دیگری که پیش از بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داد که موقعیت ایشان را در دیده مردم مکه نشان میدهد، داستان نصب حجر الاسود است. همانطور که در تاریخ آمده است قبل از بعثت، خانه خدا - کعبه - مورد احترام و تقدس اعراب بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و برخی اجداد ایشان به دور این مکان طواف میکردند.
سالی، سیلی در مکه جاری شد که باعث ویرانی دیوارهای خانه خدا گشت. و قریش که زمامداری کعبه را به عهده داشتند، تصمیم به مرمت آن گرفتند.
آنها دیوارها را بالا بردند و هنگامی که خواستند حجرالاسود که سنگ مقدسی است در سر جای خود نصب کنند، بین این که افتخار نصب این سنگ مقدس نصیب چه قبیلهای شود میان آنها اختلاف پیش آمد و کار بالا گرفت تا جایی که نزدیک بود میان آنها جنگ خونینی در بگیرد.
بالاخره پیرمرد سالخوردهای که مورد احترام قریش بود، پیشنهاد کرد که هر کسی را که ابتدا از در مسجد وارد شود به داوری بپذیرند که این پیشنهاد مورد استقبال همه قرار گرفت.
در این هنگام بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از در مسجد وارد شدند و بزرگان قریش امانتداری ایشان را تصدیق کرده و داوری ایشان را پذیرفتند.
رسول اکرم نیز دستور دادند تا جامهای روی زمین پهن کنند. سپس ایشان حجرالاسود را میان آن جامه قرار داده و گفتند تا رئیس هر قبیله یک گوشه از جامه را بردارد.
چون جامه را برداشتند و آن را بالا بردند، شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سنگ را برداشتند و آن را بر جای خود قرار دادند و با این داوری خردمندانه از خونریزی بزرگی جلوگیری میکردند.
این حادثه میرساند که با این که پیامبر در هنگام وقوع این ماجرا جوانی 35 ساله بودند، تا چه حد مورد احترام قریش و دیگران بوده و همگی به امانتداری و درستکاری و درایت ایشان تصدیق داشتند.
مهمترین چیز در زندگی انسان که از ارزش والایی برخوردار است، وقت میباشد؛ که در واقع شیرازه حیات ما را تشکیل میدهد. ارزش وقت از آن جا دانسته میشود که خداوند در قرآن کریم سورهیی را به نام العصر «وقت یا زمان» فرو فرستاده و در جاهای دیگری از قرآن، به برهههایی از زمان اشاراتی داشته است و در جای جای قرآن برای بیان اهمیت آن ، به آن قسم یاد کرده است .
و در احادیث نیز داریم که رسولالله(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
«در روز قیامت از عمر انسان به طور عموم و از جوانی به طور خصوص پرسیده میشود که در چه راهی سپری شده است» و فرمودند: «فراغت را قبل از این که مشغول شوی غنیمت بشمار.»
اینها همه بیانگر ارزش و اهمیت وقت است که به طور مختصر و فشرده بیان شد؛ پس حال بر ما است تا از وقت خویش به طور درست در قالب یک برنامهریزی دقیق استفاده بهینه نماییم.